چاپ

پخش سریال "سرزمین کهن" از شبکه ٣ جمهوری اسلامی و اعتراضاتی که در تعدادی از شهرها به نام اعتراض به "توهین به بختیاری ها" راه افتاد٬ مباحثی در میان نیروهای سیاسی را بدنبال داشت. آنچه اینجا و در برخورد به این اتفاق مورد بحث من است٬ نقد یک دیدگاه در میان چپ ایران است که تاریخی به قدمت تاریخ خود این چپ را دارد و امروز حزب کمونیست کارگری ایران روشنتر از هر جریانی آنرا نمایندگی میکند. دیدگاهی که به بهانه مخالفتش با جمهوری اسلامی پشت هر تحرک ارتجاعی٬ ناسیونالیستی و حتی فاشیستی میرود و آنرا توجیه میکند.

 

این حزب طی اطلاعیه ای زیر عنوان "توهین صدا و سیما به مردم منتسب به بختیاری را محکوم میکنیم!" مینویسد: "این اولین بار نیست که جمهوری اسلامی و ارگانهایش بخشی از مردم را مورد توهین قرار میدهند و هر بار با اعتراض بحق مردم مواجه میشوند. حزب کمونیست کارگری توهین به مردم توسط صدا و سیمای حکومت را شدیدا محکوم میکند. حزب از همه مردم شریف شهرهای استانهای جنوب و سراسر کشور میخواهد که جمهوری اسلامی و صدا و سیمایش را محکوم کنند."

حمید تقوایی دبیر کمیته مرکزی این حزب نیز نوشته است: "پخش یک برنامه تلویزیونی اهانت آمیز به بخشی از مردم جامعه با دو نوع عکس العمل متناقض روبرو شده است: اعتراض به جمهوری اسلامی بوسیله بخش وسیعی از مردم منسوب به بختیاری و دفاع از "آزادی بیان" جمهوری اسلامی بوسیله بخش کوچکی ار نیروهای منسوب به "چپ"! و این متاسفانه اولین بار نیست! هر زمان جمهوری اسلامی به مردم آذربایجان و یا خوزستان و کردستان و لرستان و هر بخشی از جامعه که دولت و فرهنگ حاکم آنها را "غیر فارس" میداند توهین و تبعیضی روا داشته و اعتراضات مردم را بر انگیخته است عده ای هم تحت لوای دفاع از آزدی بیان و یا مبارزه با ناسیونالیسم و قومی گرائی عملا در برابر مردم معترض و در کنار رژیم قرار گرفته اند."

سریال "سرزمین کهن" روایت جمهوری اسلامی از تحولات تاریخ معاصر ایران به زبان آنها و علیه هر نوع آزادیخواهی و چپ و کمونیسم آن جامعه است. در این میان در گوشه ای از این سریال به دوران عشایر بختیاری اشاره شده است و از "سرداراسعد بختیاری" به نام مدافع "رژیم پهلوی و جاسوس انگلیس" نام برده اند. بدنبال این ماجرا ابتدا تعدادی از نمایندگان مجلس به "توهین به ایل بختیاری" اعتراض کردند و طومار نوشتند و بدنبال در بعضی از شهرهای جنوب ایران تحرکاتی در اعتراض به این ماجرا راه افتاد. ترکیب معترضین هر چه باشد و هر اندازه آنها به حق از جمهوری اسلامی نفرت داشته باشند٬ رفتن زیر پرچم توهین به "بختیاری ها" و آنهم به سران عشایر و مرتجعینی که دست کمی از سران خود جمهوری اسلامی در ضدیت با کارگر و توده مردم زحمتکش نداشته اند٬ چیز جز رفتن زیر پرچم تحرکی ارتجاعی نیست. دفاع از این تحرکات با هر توجیهی منجمله ضدیت با جمهوری اسلامی و ولی فقیه و ....٬ و تشویق مردم برای پیوستن به آن٬ چیزی جز دامن زدن به تفرقه و تحریک قومی نیست٬ کاری که حزب کمونیست کارگری انجام میدهد. در دنیای واقعی در دل این ماجرا حزب کمونیست کارگری در کنار اشخاص و جریانات قومی٬ روشنفکران عاشق عهد عتیق و ناسیونالیست که تاریخ و جنگ و جدالهای دوران ایل خانها و عشایر و مرتجعینی امثال "سردار اسعد بختیاری" را مایه افتخار خود میدانند، ایستاد. زمانی که مرتعجین از مجلس جمهوری اسلامی و تا شهرهای مختلف جنوب ایران٬ توهین به سران و قبایل را بهانه ای برای تحریک قومی و تحمیل عقب گرد به جامعه و مردم محروم و ناآگاه قرار داده اند٬ درخواست دفاع از آنها چیز جزحمایت از این تحرک ارتجاعی نیست. این تحرک و تحریکات حول آن قبل از هر چیز ابزار انشقاق قومی و شقه شقه کردن کارگر و مردم محروم و برچسپ هویت کاذب قومی زدن بر پیشانی آنها است. کاری که روزانه توسط رسانه های بورژوایی و گروهای ناسیونالیستی در دنیا اتفاق می افتد و برای اینکار به دفاع پرشور حزب کمونیست کارگری و رهبران آن نیازی ندارند.

پاتک حمید تقوایی در جواب به نقدهای کمونیستی از این سیاست که گویا نقد این سیاست راست "دفاع از آزادی بیان جمهوری اسلامی" است پوچ تر از آن است که هیچ انسان فهیمی را قانع کند. این نوع پاتکهای حمید تقوایی و سایر اعضا رهبری این حزب صرفا مصرف داخلی در توجیه دفاعشان از تحرکات عقب افتاده، است. "آزادی بیان" و آنهم دفاع از آزادی بیان "جمهوری اسلامی" را پیش کشیده اند تا در جنگی که حقیقت ندارد خود را برنده و دیگران را زمین خورده جلوه دهد و سرانجام به روش مجاهد با چهار انگ "پاسیو"، "طرفدار رژیم" و "راست" در دنیای حقیر خود فضا را آلوده کنند، تحریک احساسات کنند و دون کیشوت وار از این جدال هم پیروزمند بیرون بیایند.

توجیه این حزب در دفاع از یک تحرک عقب مانده٬ جنایتکاری جمهوری اسلامی و اعتراض مردم به این رژیم است. " دشمن دشمن من دوست من است" و "هدف وسیله را توجیه میکند" استدلالات اپورتونیستی شناخته شده ای است. استدلالی که میتوان با اتکا به آن از هر تحرک ارتجاعی علیه دولتهای مستبد دفاع کرد. در سالهای ١٩٣٢ بخشی از طبقه کارگر آلمان در اعتراض به فقر و بی حقوقی پشت هیتلتر رفت. بخشی از طبقه کارگر و مردم محروم عراق در ضدیت با دولت صدام حسین٬ پشت جریانات اسلامی و مقتدا صدر رفت. بخشی از مردم محروم در جامعه ایران در اعتراض به دولت پهلوی و جنایات آنها پشت جنبش ارتجاع اسلامی و خمینی رفتند. و بخشی از مردم محروم در لیبی در اعتراض به دولت قذافی٬ در سوریه در اعتراض به دولت اسد٬ در مصر در اعتراض به دولت مبارک، پشت ناتو٬ جبهه النصر و اخوان المسلمین رفتند. بر اساس این استدلال در تمام این تحرکات کارگر و کمونیست میبایست در اعتراض به دولتهای جنایتکار حاکم پشت مرجعینی مانند٬ مقتدا صد٬ خمینی٬ نیروهای ناتو٬ جبهه النصر و اخوان المسلیمن میرفتند٬ کاری که خود این حزب از لیبی و سوریه گرفته تا تحرکات ناسیونالیستی در کردستان٬ در آذربایجان و خوزستان کرد. اگر طبقه کارگر، مردم محروم از سر ناآگاهی٬ از سر نفوذ جریانات ارتجاعی ملی و قومی به دامن تعصبات کور قومی می افتند٬ اگر مردم در تنگنا قرار گرفته از سر استیصال و بی افقی دست به دامن هر جریانی میشوند و به صف ارتجاع می پیوندند، این حزب ظاهرا چپ و کمونیستی به نام کارگر و کمونیسم به بهانه دفاع از نفرت مردم از جمهوری اسلامی و ضدیت با جمهوری اسلامی به تفرقه قومی، مذهبی و عشیره ای دامن میزند و در کنار ارتجاعی ترین جریانات قرار میگیرد. روزی کنار فاشستهای ترک در توهین به "ملت آذری" اعتراض میکند و خواهان محاکمه ژورنالیستی میشود، روزی به بهانه ضدیت با جمهوری اسلامی دنبال جریانی حاشیه ای مانند هخا می افتد و روزی در دامن کمپین ارتجاع بین المللی خواهان تحریم نقشه مند ایران میشوند. در تمام این تحرکات ارتجاعی البته این حزب و رهبرانش قهرمانان مبارزه علیه جمهوری اسلامی از آب در می آیند.

امروز و در مقابل چشم همگان شاهدیم که مردم معترض و البته ناآگاه هر روز در گوشه ای از جهان توسط جنبشهای ارتجاعی٬ بورژوایی و ضدکارگری٬ با تحریک احساسات کور آنها و با سرمایه گذاری بر نفرت به حق آنها از حاکمین٬ به سرباز جنبشهای بورژوایی تبدیل میشوند٬ جنبشهایی که در اولین قدم موفقیت خود٬ اولین قربانیان خود را از همین مردم میگیرند. همین امروز و در جلو چشم همگان شاهدیم که در اوکرائین اعتراضات اولیه مردم به محرومیت با دخالت جنبشها و احزاب دست راستی٬ با دخالت دولتهای اروپایی و روسیه٬ عملا به میدان جدال و دعواهای دو جبه ارتجاع امپریالیستی برای سهم هر یک از آینده تحولات این کشور و منطقه تبدیل شده است. تحولاتی که با این دخالتها و در نبود آلترناتیوی انقلابی و مطرح٬ به میدان رشد جریانات فاشیستی و ضدکارگری تبدیل شده است. در این اتفاق نیز این حزب یک ارتجاع تمام عیار را جنبش ٩٩ درصدیها نام گذاشته و عملا در میان دو جبهه ارتجاع امپریالیستی کنار جریانات فاشیستی و دولتهای غربی مدافع آن ایستاده است.

واقعیت این است که این دیدگاه در چپ ایران امری جدید نیست. دوره قیام و دنباله روی و دفاع از خمینی"ضد امپریالیست" و جنبش اسلامی توسط نیروهایی امثال حزب توده ایران و اکثریت با همین توجیهات صورت گرفت. نیروهایی که در فریب طبقه کارگر و مردم ایران و در تحمیق آنها به نام مبارزه برعلیه شاه به عنوان "سگ زنجیری" آمریکا زیر عبای خمینی رفتند. نقش این چپ بی سلاح کردن طبقه کارگر و کمونیسم آن در هر تحولی است. نسخه بی نقشه ای و استیصال خود و دنباله روی و یک اپورتونیسم کامل را به نام فعالیت و دفاع از "انقلاب" بخورد جامعه میدهد. بخشی از آمادگی کارگر برای انقلاب کارگری زدودن این سنت لیبرالی و قدیمی از نوع توده ایستی آن در چپ ایران تا نوع حاشیه ای تر آن که امروز امثال حزب کمونیست کارگری نمایندگی میکند است.

خالد حاج محمدی
دوم مارس ٢٠١٤