چاپ

مقدمه: پرداختن به اوضاع سیاسی ایران و سیر تحولات این جامعه، یکی از مسائل مورد توجه همه نیروهای دخیل در سیاست ایران و بعلاوه خود حاکمیت و بخشا دولتها و محافل فکری و سیاسی در دنیای ما است. نگاه به این مهم میتواند از زوایای مختلفی انجام بگیرد و مباحث مهمی را شامل میشود که هر کدام میتوانند سر فصل بحث مستقلی باشند. پرداختن به سیر تحولات سیاسی در جامعه ایران برای ما به عنوان جریانی کمونیستی، از زوایه شناخت دقیق روندهای در جریان، شناخت دقیق موقعیت کنونی طبقه حاکم، افق و پروژه های سیاسی و اقتصادی آنها، موانع و مشکلات آنها، رابطه حاکمیت با پایین جامعه، موقعیت جنبشهای اصلی سیاسی و نیروهای اپوزیسیون، موقعیت جنبش کارگری و کمونیستی و سرانجام باز کردن راه پیشروی جنبش ما و نقش و جایگاه حزب ما در دل این اوضاع است. سوال به سادگی این است که کمونیستها و طبقه کارگر در ایران میخواهند سیر این اوضاع را به کجا و کدام سمت ببرند و برای این منظور چه موانعی در پیش است و چکار باید کرد.

ما حقیقت گویان تاریخ و مفسرین وفادار به حقایق تاریخی نیستیم، بلکه شخصیتها و نیروهای دخیل در این تاریخ هستیم و میخواهیم سیر تحولات را به جهتی ببریم که خود میخواهیم. از این زاویه و با این هدف به سرنخها و مولفه های اصلی این اوضاع در شرایط کنونی و جایگاهی که کمونیسم دوره ما میتواند ایفا کند، موانع و مشکلات ما در این مسیر و امکاناتی که جنبش ما دارد، خواهیم پرداخت.


ایران در متن تحولات جهان

تحولات جامعه ایران در متن شرایط جهانی و منطقه ای قابل بررسی است. سالهای اخیر شاهد کشمکشهای اقتصادی و سیاسی قدرتهای بزرگ جهان بر سر منافع مادی خود بوده ایم. جنگ اقتصادی آمریکا و چین و آینده آن، موقعیت اروپا و تخاصمات و کشمکشهای آنها با هم بر سر سهم و آینده ای که برای خود و جهان ما ترسیم کرده اند، پدیده های مهم ایندوره هستند. جنگ و جدالهای این دولتها با هم و صف بندی های جهانی و منطقه ای که حول این جدالها شکل گرفته، عواقب دهشتناکی برای بشریت به همراه آورده که ویرانی لیبی، سوریه، یمن، عراق و...، که امروز قره باغ هم به آن اضافه شده است، تنها نتایج جانبی آن است. اینجا فرصت پرداختن به این وقایع که دنیای ما را وارد دوره سیاهی کرده است، را نداریم. وقایعی که عواقب مخرب آن دیگر مختص به خاورمیانه نیست و دامن جوامع غربی را هم گرفته است.

بحران اقتصادی اخیر نظام کاپیتالیستی و بی جوابی آنها و عدم پاسخی روشن به سطح معیشت میلیاردها انسان، بویژه بعد از گذشت سه دهه از فرو ریختن دیوار برلین ، در شکل تعرض افسار گسیخته به دستاوردهای طبقه کارگر در خود غرب نمایان شده است. این پدیده، در اشكالی مانند فقر عمومی، بیکاری وسیع، قطع امکانات اولیه زندگی مردم، جنگ و میلیتاریسم و مهاجرت میلیونی انسانها و بحران زیست محیطی در جهان و در تعرض سرمایه داری به زندگی طبقه کارگر و بخش محروم جامعه بشری خودنمایی کرده است.

پدیده کرونا به تشدید این بحران و عیان کردن چهره کریه قدرتها و دولتهای بزرگ جهان منجر شد. امری که آشكار و بی پرده، بی مسئولیتی دولتها در مقابل مرگ و میر وسیع شهروندان جامعه، تشدید فقر و بیکاری وسیع و افزایش بیش از پیش فاصله طبقاتی نمایان است. این ماجرا به افزایش نفرت از این نظام و فروریختن توهمات پایین به سیستم و احزاب مختلف بورژوایی حتی در کشورهایی چون آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلستان و... که به عنوان مهد دمکراسی و... شناخته میشدند منجر شده است. اعتراضات دوره اخیر در کشورهای غربی که بطور برجسته در فرانسه و اخیرا در آمریکا شاهد آن بودیم، بروزات این وضع است. باورهای گذشته و توهماتی که به کمک دستگاه تبلیغاتی و ماشین صنعت افکار سازی در غرب شکل داده بودند تماما فرو ریخته است. اکنون نه تنها آینده روشن که حتی ثبات نسبی برای جهانیان در چهار چون نطام کاپیتالیستی در آینده نزدیک در چشم انداز نیست. این حقایق بار دیگر آینده جهان و سرنوشت بشریت و راه نجات از دست حاکمان بر جهان را روی میز کمونیستها، طبقه کارگر جهانی و بشریت متمدن قرار داده است.

موقعیت جمهوری اسلامی

بحران اقتصادی

بحران اقتصادی جمهوری اسلامی امر جدیدی نیست و بارها گفته شده که حکومت ایران با بحران اقتصادی تولد یافته و با آن زیسته است. موقعیت وخیم اقتصادی در جامعه ایران و عوارض سنگین آن بر طبقه کارگر و اقشار کم درآمد، مربوط به قبل از کرونا است، وضعیتی که با بحران کرونا تشدید و دامنه آن عمیق تر شده است. اینکه کرونا باعث و بانی اوضاع وخیم کنونی است، مستقل از نقش مخرب کرونا، توجیه جمهوری اسلامی و مبلغین و سخنگویان آن در مقابل مردم معترض است.

یک مشکل جمهوری اسلامی و طبقه حاکم در ایران در چند دهه اخیر، عدم وجود یک راه حل روشن و یک افق قابل اتکا در مورد اقتصاد ایران و حل معضلات پایه ای آن است که حتی به قبل از جمهوری اسلامی هم مربوط است. اولین مشکل تاریخی و زیر بنایی، اقتصاد کاپیتالیستی ایران است که جوابگویی دوره ما با رشد سرسام آور تکنیک و صنعت و ... نیست. مانع بعدی، نفس وجود جمهوری اسلامی و دستگاه مذهبی در طول چهار دهه گذشته و روبنای اسلامی حاکم، خود به مانعی دیگر در راه حل این معضل تبدیل شد. امروز دیگر زیرساخت های اقتصادی این جامعه جوابگوی تولید کلان و ارزان برای رقابت در بازار جهانی نیست. بعلاوه افق اقتصادی روشنی که در آینده نزدیک قابل حصول باشد، تا در مقابل جامعه قرار دهند و جامعه را قانع كنند و امیدی ایجاد کنند، موجود نیست. این پدیده حتی با توافقات برجام هم قابل حل نبود، چیزی که ما به کرات روی آن تاکید کرده ایم. امروز اقتصاد این مملکت ورشکسته است و فاکتورهای مختلفی در آن موثر بوده اند. از فاکتورهایی چون معضلات تاریخی کاپیتالیسم و بورژوازی ایران، جمهوری اسلامی و روبنای سیاسی حاکم، معضلات منطقه ای و تخاصمات و بی ثباتی حاکم بر جهان و خصوصا وضع بحرانی خاورمیانه و تقابل طبقه کارگر و مردم محروم با جمهوری اسلامی و بحران سیاسی که رژیم اسلامی با آن روبرو است، میتوان نام برد.

تلاشها و راه حلهایی که جمهوری اسلامی، ایدئولوگها و اتاقهای فکری آن در این رابطه، بیشتر از اینکه راه حلی پایه ای در حل این معضل بنیادی باشد، نقش مسکنی بر یک درد عمیق و مزمن بورژوازی ایران را داشته است. در تمام تاریخ چهار دهه حاکمیت جمهوری اسلامی، فشار به طبقه کارگر و محدود کردن سهم این طبقه از تولید و ثروت جامعه، تنها روزنه مفری بوده که بورژوازی حاکم برای "مقابله با رکود اقتصادی و تخفیف بحران" پیش گرفته است و در این راه انصافا جامعه را به تباهی کشانده و همزمان طیفی را با سرمایه های افسانه ای و قدرتهای مالی بزرگ عروج داده اند. در این مسیر اما با مقاومت طبقه کارگر و عدم تحمل این طبقه، با اعتراض پایین و شورش ها و طغیانهای مردم محروم مواجه شده است. طغیانهایی که ادامه آن میتواند "هزینه ای غیر قابل جبران" برای حاکمیت ایجاد کند، مسئله ای که سران جمهوری اسلامی روزانه خطرش را گوشزد میکنند.

پیش از کرونا تحریمهای غرب و مشخصا تشدید تحریمهای آمریکا دامنه این بحران را افزایش و عواقب آن در شکل بی کار سازی های وسیع، گرانی و فقر عمومی، کمر طبقه کارگر و بخش محروم جامعه را شکسته است. برخلاف ادعاهای پوچ دولتهای غربی و حامیان و مدافعان آنها در اپوزیسیون ایران، تحریم اقتصادی جامعه عموما طبقه کارگر و بخش کم درآمد، معیشت و نان و دارو و شیر کودکان این طبقه را مورد تعرض قرار داده است و بزرگترین لطمات را به اعتراض و مبارزه متشکل آنها در مقابل جمهوری اسلامی زده است.

اگر به وضع کنونی جامعه ایران و عوارض بحران اقتصادی آن نگاه کنیم، حتی با دوره جنگ ایران و عراق هم قابل قیاس نیست. امروز دامنه فقر و گرسنگی به معنای کامل کلمه زندگی بخش بزرگی از مردم را به تباهی کشانده است. نگاهی به روزنامه های رسمی ایران به خوبی عمق این بحران را نشان میدهد. مرکز پژوهشهای مجلس در دوره اول کرونا و عروج آن برآورد کرده بود که در مدت یک سال، سه تا شش میلیون نفر بیکار خواهند شد. رئیس موسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی وزارت علوم در همان دوره گفته بود، با شروع کرونا یک میلیون کارگر تامین اجتماعی بیکار و دو میلیون نفر در صدد خارج شدن از محیط کارند. این در جامعه ای است که بر اساس صحبتهای خود نهادهای حاکمیت بالای ٧٠ درصد جامعه زیر خط فقرند. جامعه ای که قبلا هم آمار بالای بیکاری را داشت و سالانه حتی برای فارغ التحصیلان دانشگاهی هم، کار نبود. نرخ دلار دو هزار تومانی به ٣٢ هزار تومان رسید. میزان صادرات نفت بشدت کاهش و امروز دو هزار بشکه هم بدلیل تحریم به راحتی بفروش نمیرسد. قیمت کالاهای مورد نیاز روزانه مردم برای زنده ماندن در یک سال گذشته چندین برابر و گاها چند ده برابر شده است. امروز پدیده گرسنگی به معنای کامل کلمه زندگی بخش بزرگی از مردم این جامعه را با تباهی روبرو کرده است. در همین جامعه عده ای واقعا پول پارو میکنند و فاصله طبقاتی به حدی بالا است که سران حاكمیت هم به صراحت بیانش میکنند.

این وضع با انتخابات آمریکا و پیروزی بایدن هم ماندگار است. ترامپ بهانه بود و جنگ و تهدید او، تحریم اقتصادی و... همگی به زیان پایین جامعه بود. آنچه جمهوری اسلامی و حداقل بخشی از حاکمیت نویدش میداد که با آمدن بایدن، نور امیدی در انتهای تونل است، چیزی جز وقت خریدن و در انتظار نگاه داشتن مردم نبود. ترامپ و بایدن مستقل از هر تفاوتی که با هم دارند، در سیاست خارجی آمریکا در رابطه با ایران تفاوت ماهوی ندارند. امروز حتی اگر بایدن به برجام برگردد، با تحولاتی که در کل این دوره اتفاق افتاده، موقعیت امروز جمهوری اسلامی موقعیت قبل از برجام نیست و در توازن قوای ضعیف تری قرار دارد. دوره جنگ با داعش با اوضاع کنونی و جایگاه ایران در منطقه، متفاوت است و لذا تلاش خواهند کرد محدودیتهای بیشتری بر ایران اعمال کنند و این را امروز حتی اتحادیه اروپا میگوید.

قرار داد ٢٥ ساله ایران با چین، پدیده ای بزرگ است که شامل زیر ساختهای اقتصادی، صنعت و تکنیک و ترانسپورت و مدرنیزه کردن ماشینها و.. خواهد شد. اما جواب وضع کنونی جامعه را نمیدهد. مستقل از اینکه خود این توافق و معامله معلوم نیست به کجا میرسد، مستقل از اینکه موانع کمی در مقابل آن نیست، اما با فرض اینکه این معامله هم سر بگیرد، در کوتاه مدت جواب اوضاع وخیم کنونی و اقتصاد ورشکسته در جامعه ای بحرانی مثل ایران نیست.

بحران سیاسی

علاوه بر بحران اقتصادی، جامعه ایران با یک بحران سیاسی روبرو است. یک پلاریزاسیون جدی در دوره اخیر در جامعه ایران شکل گرفته است. خودشان میگویند طبقه متوسط در حال نابودی است. ما روزانه شاهد ورشکستگی بخشهایی از سرمایه و پیوستن صاحبان آن به بخش متوسط و سقوط بخش متوسط و پیوستن آن به طبقه کارگر و اقشار پایین جامعه هستیم. پایین جامعه بالا را نمیپذیرد و در آرزوی فرصتی برای سرنگونی آن است. جامعه بشدت قطبی است و این قطبی شدن حول غنی و بی پول، حول بورژوا و کارگر، بسیارعلنی و بی پرده شکل گرفته است. اساس جنگ حتی در روبناترین سطوح و بروزات آن، حول اقتصاد است، حول رفاه و تامین نان است چیزی که حاکمیت جوابی برایش ندارد. همه جدالهای گذشته و عرصه هایی که در هر جامعه بورژوایی در سطح سیاسی و روبنایی جدال پایین و بالا حول آنها برجسته میشد، امروز حول پدیده کارگر و بورژوا، حول اقتصاد و ضدیت با نظام کاپیتالیستی، حول مقابله با استثمار افسار گسیخته، حول تامین نان شب و داروی کودکان و رفاه جمع شده است.

شورش دیماه ٩٦ مهر قطبی شدن جامعه حول نان شب را برخود داشت و به همین دلیل شورش گرسنگان نام گرفت. اعتراضات آبان ٩٨ ادامه همان دیماه به شکل تعمیق یافته تر بود. علاوه بر این ما در کل این دوران شاهد بزرگترین اعتصابات کارگری بوده ایم. علاوه بر هفت تپه و نقش برجسته و محوری آن در فضای سیاسی ایران، فولاد، آذر آب، هپکو، معادن و... را داشتیم. بعلاوه اخیرا ما شاهد اعتصابات در بخشهایی از نفت و پتروشیمی ها و.. بودیم و همین روزها شاهد اعتراضات کارگری در راه آهن و ترانسپورت بودیم. وسعت اعتراضات در این مراکز و فرا رفتن از قالب محدود اعتراضات و اعتصابات یک محل کار و شکل رشته ای و سراسر گرفتن، به این اعتصابات قدرت بیشتری داد و به آنها جایگاه خاصی بخشید که نشانه پیشروی در جنبش کارگری است. شروع این اعتصابات و برجستگی آن، در کنار الگوی هفت تپه و مقاومت قابل تقدیر آنها با اتکا به مجامع عمومی و تصمیم جمعی و مشارکت دسته جمعی و متشكل کارگران، دستاوردهایی که در این چند سال نصیب جنبش کارگری کردند، کلا توجه ویژه ای به جنبش کارگری و نقشی که میتواند داشته باشد، جلب شد. جایگاه اتحاد کارگری و قدرت این جنبش برجسته شد، نقش طبقه کارگر و توان آن در اذهان عمومی برجستگی ویژه ای پیدا کرد، شورا و مجامع عمومی و جایگاه رهبران رادیکال کارگری و قرب و حرمت آنها بالا رفت. این اعتصابات جایگاه سازمان و اعتراض سازمانیافته به جای شورش های بی سازمان و جنگهای سرخپوستی با هر درجه از حقانیت را بر جسته کرد. خلاصه این اعتصابات مورد اشاره را در کنار صدها اعتراض و اعتصاب کارگری، معلمین، زنان، دانشگاه، بازنشستگان و... و بعلاوه صدها اعتراض در محلات کارگر نشین و شورشهای دیماه و آبان قرار دهید، آنوقت ابعاد نارضایتی و دامنه وسیع تر آن را بیش از هر زمانی خواهیم دید.

باید توجه داشت که چنین جامعه ای را با این درجه نفرت از حاكمیت، بدون داشتن یک افق روشن اقتصادی، چیزی که جمهوری اسلامی در چشم انداز ندارد، نمیتوان طولانی مدت اداره کرد. دستگیری، کشتار و زندان کم نبوده است اما اینها اکنون جواب نیست. نمیتوان هم گرسنگی کامل و فقر مطلق را تحمیل کرد و هم سرکوب و استبداد. جامعه از جمهوری اسلامی نمیترسد. همه سرکوبها، تهدیدها و دستگیری و شکنجه و پرونده سازی هایی که تا امروز به آن متوصل شده اند، نتوانسته است مردم را تسلیم و مرعوب کند. ابهت بالا و قدرت و اقتدار دستگاه سرکوب نزد پایین جامعه، فروریخته است و کسی برای نیروی سرکوب تره خرد نمیکند. ماندگاری بالا و ادامه حاکمیت آنها بدلیل قدرت آنها نیست. مشکل عدم اعتماد پایین به نیرویی متشکل است که فکر کند با اتکا به آن میتواند سرنگونی را ممکن و در عین حال ایران به سوریه و عراق و لیبی تبدیل نشود. اعتماد به جنبش و نیرویی که فکر کند هم توان آن را دارد و هم نماینده امیال طبقه کارگر و بخش پایین جامعه است و در فردای سرنگونی رفاه و بهبود و آزادی و امنیت تضمین میشود. این آن چیزی است که روی میز حزب ما و همه محافل کارگری و کمونیستی این جامعه است.

با همه این فاکتورها جمهوری اسلامی علاوه بر بحران اقتصادی با یک بحران سیاسی دست به گریبان است و تا تبدیل این بحران سیاسی به بحرانی انقلابی فاصله کمی نداریم و کارهای زیادی را باید انجام داد. همچنانکه قبلا هم اشاره کردم جنگ تبلیغاتی و پروپاگاند و تهدیدات دولت آمریکا و شاخ و شانه کشیدنهای طرفین به اضافه تحریمهای اقتصادی در این دوره بحرانی بیشترین لطمات را به جنبش اعتراضی و انقلابی جامعه ایران زده و نفس اینها مانعی جدی در راه تحولات پیشرو و فراتر رفتن از موقعیت کنونی جنبش آزادیخواهانه مردم در ایران بوده است.

در مقابل این وضع، حاکمیت مقداری سردرگم و پراگماتیستی حرکت میکند و دست به عصا است. تا حال هزاران بار دست به اعمالی زده است و تحت فشار پایین جامعه عقب نشسته است. کسانی را دستگیر و بعد مجبور به آزای آنها شده است. دستگاه قضایی توسط کارگران و پایین جامعه بکرات چلنج شده است. انواع ممنوعه ها که زمانی حکم مرگ میگرفت و جرم بود، به حاکمیت تحمیل شده است. در چنین جامعه ای و در چنین شرایطی هر شورش و طغیان سراسری و توده ای مستقل از نتیجه و آینده آن برای مردم، میتواند تکلیف جمهوری اسلامی را یکسره کند. اما برای ما و بخش آگاه جامعه نفس سرنگونی جمهوری اسلامی بخش ساده مسئله و مهمتر از آن نوع سرنگونی، تضمین کسب قدرت پایین بعد از سرنگونی، حفظ قدرت بعد از سرنگونی و تحولات پایه ای به نفع پایین و سرانجام مهیا کردن بیشترین توان و امکانات برای انقلاب کارگری است. بهر صورت نگرانی از سرنگونی در میان بالایی ها کم نیست و در جدال و جنگ و کشمکش های آنها کاملا مشهود است.

در جواب به این وضع جمهوری اسلامی این مدت تلاش کرده بالا را یکدست کند. تصفیه های یکی دو سال اخیر در سپاه و ارتش و مراکز امنیتی و دستگاه قضایی و... ، و بعلاوه افزایش دایره قدرت مجمع تشخیص مصلحت نظام، حکمرانی قوه قضائیه در بسیاری از عرصه هایی که اساسا کار این نهاد نیست، بحث سپاه و تلاش برای سر کار آمدن نظامیان بعد از روحانی ...، همگی بیان این حقیقت است. بی شک یکدست کردن بالا و همه کاره شدن هسته اصلی ارتجاع اسلامی یک راه است و اما این راه محدودیت و مشکلات خود را دارد. به هر میزان بالا را یکدست و کوچک کنید، بخشهای وسیعتری از حاکمیت به صف اپوزیسون ناراضی می پیوندد و دامنه مانور نظام در مقابل مردم را محدود میکند.

مسئله دیگر نقش منطقه ای جمهوری اسلامی است. در چند دهه گذشته جمهوری اسلامی سعی کرده است، جدال و تخاصمات مستقیم خود با دیگران را به خارج مرزهای ایران منتقل کند. دخالت در منازعات منطقه ای و افزایش دایره نفوذ خود در خاورمیانه آرزوی دیرینه بورژوازی ایران، ناسیونالیسم ایرانی، جمهوری اسلامی و طیفی از اپوزیسیون راست بوده است. جمهوری اسلامی سعی کرده است یکی از قدرتهای دخیل در کشورها و مراکز بحرانی منطقه باشد و به درجه زیادی در این زمینه موفق شد، چیزی که حکومت پهلوی خوابش را هم نمی دید. حضور در لبنان، سوریه، عراق و یمن از چشم کسی پوشیده نیست. در چند دهه گذشته قدرت منطقه ای جمهوری اسلامی از جمله به عنوان اهرمی برای جواب به معضلات داخل ایران و ثبات در داخل استفاده شده است. اما در این اوضاع و با تحولات منطقه ای، با تعیین تکلیف سوریه و کاهش نقش ایران، با فشارهای دولت آمریکا به کاظمی در عراق و افزایش فشار به جمهوری اسلامی ، با پایان جنگ با داعش و کاهش حسابی که روی ایران در جنگ علیه داعش میکردند، عملا امروز این نقش منطقه ای دیگر آن سوپاپ اطمینان قبلی برای مقابله با مردم ایران را مانند گذشته ندارد. بازار عراق بدرجه ای دست ایران بود و طبق آمار خودشان سالانه ٨ میلیارد دلار از این کانال تامین میکردند که الان با چالش روبرو است. بهر صورت وضع کل خاورمیانه بهم ریخته است و وضع آمریکا از بقیه بدتر است، اما حضور ایران در این منطقه و هزینه هایی که برایش دارد با مشکلات اقتصادی که جمهوری اسلامی دارد و کمبود خزانه مرکزی و قرض بالا آوردن دولت، کار ساده ای نیست. علاوه بر اینها اعتراضات و به چالش کشیده شدن حاکمین در این کشورها توسط مردم ناراضی، نیز پدیده ای است که به بقیه معضلات اضافه شده است.

بعلاوه در این اوضاع و در حال حاضر، دولتی عملا موجود نیست و دولت روحانی از دولت خاتمی بی اراده تر است. شخص خامنه ای، قوه قضائیه و سپاه و ارگانهای زیر دست او بیش از هر دوره ای دست و پا دراز کرده اند. کلا دعوا در بالا تحت تاثیر این اوضاع و مخاطراتی که در مقابلشان هست، کم نیست. صف خود اصولگرایان مطلقا یکدست نیست و حاکمیت در موقعیتی است که کنترل پایین برایش مشکل است و پایین به راحتی جواب بالا را نمیدهد. میخواهند بالا را یکدست کنند اما و همچناکه گفتیم سپاه پاسدارن و نیروی مسلح در مقابل جامعه ای با ٨٠ میلیون جمعیت و اکثریت ناراضی، معترض، گرسنه و در عین حال خواهان رفتن جمهوری اسلامی و نظامیان یا حاکمیتی که هیچ افق اقتصادی روشنی در مقابل جامعه ندارد، میدان مانور و مقابله همه جانبه را نمیتواند داشته باشد. نباید شک کرد که جمهوری اسلامی تا آخرین رمق برای حفظ سلطه خود میجنگد، اما اگر جامعه و طبقه کارگر آمادگی لازم را پیدا کند، نه تنها سرنگونی و شکست کل این پدیده بلکه و بعلاوه گرفتن قدرت، حفظ قدرت و پایان این دوران سیاه ممکن است.

دو راه حل، دو آلترناتیو

در مقابل جمهوری اسلامی در خطوط عمومی، دو جنبش اصلی قرار دارد و دو آلترناتیو موجود است. یکی اپوزیسیون راست با پلاتفرم به اصطلاح "گذار مسالمت آمیز" از جمهوری اسلامی به معنای دست بدست شدن قدرت از بالا بدون میدان دادن به طبقه کارگر و پایین جامعه و به کمک دولتهای غربی. تلاش برای حفظ ارتش و بخشی از دستگاه حاکمیت، حفظ ماشین دولتی و دست نخوردن سیستم با کنار رفتن بخشی از حاکمیت. آرزوی کل این صف حاشیه ای شدن نقش پایین جامعه، طغیان نکردن پایین و مهمتر از همه سازمان نیافتن طبقه کارگر و اقشار زحمتکش و دست نیافتن آنها به قدرت و حتی عدم دخالت آنها در پروسه سرنگونی است. نگرانی جدی کل این صف خطر ایفای نقش کمونیستها و به هم بافتن طبقه کارگر و قدرتمند شدن آنها و خارج شدن کنترل اوضاع از دست راست است، چیزی که خود جمهوری اسلامی هم بیش از آنها نگرانش است. و دیگری آلترناتیو کارگری و کمونیستی و سرنگونی جمهوری اسلامی با قدرت طبقه کارگر و پایین جامعه از کانال یک قیام توده ای.

اپویسیون راست

در مورد آلترناتیو اپوزیسیون راست که شامل طیف ناهمگونی از احزاب و جریانات مختلف از سلطنت طلب و جمهوری خواه تا مجاهد و احزاب و جریانات ناسیونالیستی و قومی است چند نکته را تاکید کنم. این بخش عموما و علیرغم نا همگونی و مسیرهای متفاوتی که تاکنون رفته اند، خواهان تحریم اقتصادی ایران و بعلاوه دخالت غرب و حتی در مقاطعی رسما در دفاع از حمله نظامی به ایران ابایی نداشته اند. همه آنها به ترامپ امید بستند و بخشی از آنها حتی از کوکلوس کلان های نژاد پست آمریکا ترامپیست تر بوده ا ند. غیر از مجاهد اکثریت قریب به اتفاق این جریانات زیر سایه سیاستهای غرب در دوره های مختلف سعی کرده اند چهره متحد و اپوزیسیون یکپارچه از خود بدست بدهند و هر بار وارد همکاری هایی معین شده اند. اما نا همگونی و پلاتفرمهای مختلف آنها و دشمنی های واقعی ای که با هم دارند و... هیچگاه موفقیتی جدی کسب نکرده اند. مجاهد در این طیف متفاوت تر است و فرقه ای مذهبی است با تاریخی متفاوت و البته همیشه آماده اجرای امورات دولتهای امپریالیستی به شرط تامین خرج و حساب کردن روی نیروی آنها. امروز و با شکست ترامپ کل این طیف یک بار دیگر سرش به سنگ خورد و فعلا دوره عزاداری را سپری میکنند.

این طیف همچنانکه گفتم عموما آرزوی گرفتن و دست بدست شدن قدرت از بالا به کمک دولتهای امپریالیستی و مشخصا آمریکا را دارند. اما اگر این صورت نگیرد و پایین طغیان کند و خطر قدرتگیری پایین افزایش یابد، استفاده از کارت قومی و انشقاقهای مذهبی و جنگ های قومی و مذهبی و دخالت دول منطقه و تبدیل ایران به سوریه که قطعا در چنین شرایطی دسته جات خود جمهوری اسلامی هم یک پای جدی آن خواهند بود، از چشم آنها بدور نیست.

این طیف در پایه ای ترین سطح دو مشکل جدی دارند. اولین مشکل عدم تمایل جامعه عموما به راه حلهای آنان بعد از دخالتهای "بشر دوستانه" ناتو در عراق، لیبی، افغانستان، سوریه و... و ویرانی این جوامع است. افقی که آنها در مقابل خود گذاشته اند علیرغم اینکه تلاش میکنند لباس دمکراسی و مردم سالاری و ... بر آن بپوشانند، برای مردم ایران آشنا است و از آن متنفر هستند.

مشکل بزرگ دیگر این است که تحولات ایران و قطبی شدن جامعه بر سر رفاه و بهبود، نقش طبقه کارگر در این اعتراضات و به عنوان هسته اصلی و مرکز آن و آرمانهای عدالتخواهانه این جنبش است. این صف از خود جمهوری اسلامی ضد کارگر تر است، ضد عدالت تر و ضد کمونیست تر است. ضدیت کامل آنها با منافع طبقه کارگر و هر نوع تحولی به نفع این طبقه و نداشتن هیچ پلاتفرم اقتصادی بهتری از خود جمهوری اسلامی ، آنها را با تحولات این دوره بیش از بیش بیگانه کرده است.

موقعیت امروزی آنها جای تعریفی ندارد اما سیر تحولات آتی میتواند آرایش و ترکیب این طیف را عوض کند. اگر در شرایط ویژه ای قرار بگیریم و کمونیستها و طبقه کارگر سازمانیافته و قدرتمند وارد تحولات آتی نشوند و یا اگر اوضاع به هر دلیلی به هم بخورد و کنترل از دست جمهوری اسلامی خارج و سیر اضمحلال آن شروع شود، این اپوزیسیون یا بخشهایی از آنها همراه بخشی از خود حاکمیت و طیف های از قدرت رانده و به اپوزیسیون پرتاب شده، در کنار غرب و دول متخاصم با ایران، میتواند به عنوان ارتش آزاد ایران و یا هر اسم و رسم دیگری ایفای نقش کنند. تا حال هم به بکرات در این زمینه تمرین کرده اند، پول گرفته اند و ذخیره کرده اند و با انواع محافل امپریالیستی حتی با بخشهای امنیتی و اطلاعاتی دولتهای مختلف از جمله امریکا، اسرائیل، عربستان و.... روابطی ساخته اند و ادعاهای خود را دارند. قطعا در چنین شرایطی شاهد تکرار سناریوهای به مراتب ترسناکتری از سناریوی عراق، لیبی و سوریه خواهیم شد.

کمونیستها و طبقه کارگر و آینده این تحولات

همچنانکه اشاره کردیم مستقل از جنگ و دعواهای جمهوری اسلامی و غرب و مشخصا جمهوری اسلامی و آمریکا و تحریمهای اقتصادی علیه ایران، که تا کنون بیشترین لطمه از آنرا طبقه کارگر ایران خورده است، جامعه ایران عموما با پدیده فقر طرف است. فقر كمرشكن و بیكاری در این جامعه که نان شب بدون جنگ و مبارزه تامین نمیشود، همه چیز را تحت تاثیر قرار داده است. در دل جهنم ، کرونا هم هر روز اساسا جان انسانهای بی بضاعت و محروم را میگیرد. این حقیقت هم اکنون هسته اصلی جمهوی اسلامی، اصولگرایان را مجبور کرده است با شعار عدالت و با انگشت گذاشتن بر بی عدالتی سخن سرایی کنند تا وقت بخرند و فریب بدهند. دولت و مجلس در کمال بی شرمی و بی حیایی طرح کمک پنج ماهه صدهزار تومانی را به هر کس بی کار و بدون دریافت بیمه بیکاری را به رخ مردم میکشد. جامعه با مرگ بر اثر گرسنگی و کرونا دست و پنجه نرم میکند. جواب این اوضاع و رهایی را هیچ جنبشی جز جنبش کمونیستی طبقه کارگر و سرنگونی بختک حاکم به رهبری کمونیستهای این طبقه را ندارد. جامعه عموما و طبقه کارگر و بخش محروم جامعه در تب و تاب گرسنگی و نفرت از زندگی شب و روز را سپری میکند. جمهوری اسلامی رفتنی است و در این تردیدی نیست. تعیین و تشخیص روز طغیان بعدی مردم جان به لب رسیده را کسی نمیتواند تعیین کند. اما تمام مسئله این است که کمونیستها چگونه میتوانند طبقه کارگر و جامعه را آماده کنند که در راس تحولات این دوره سیر سرنگونی جمهوری اسلامی را به شکلی پیش ببرند که خود قدرتمند و سربلند بیرون بیایند و بیشترین امکانات را برای انقلاب کارگری مهیا کنند. چگونه میتوان بحران سیاسی موجود را با دخالتگری جدی و با سازماندهی پایین، با متحد کردن رهبران و فعالین کمونیست در جامعه به یک بحران انقلابی کشاند.

مردم حق دارند طغیان کنند، حق دارند دیوارهای این حاکمیت را پایین بکشند، حق دارند کاخ ها را بر سر کاخ نشینان خراب کنند. هیچ چیز از اینکه بردگان علیه برده داران قیام کنند، کارگران و تهیدستان علیه حاکمین سرمایه دار دست به شورش بزنند و با زور خود پاینشان بکشند، بر حق تر نیست. این را مردم ایران، گرسنگان و بخش محروم جامعه در همین چند سال گذشته دو بار آزمایش کردند و زورشان نرسید. حتما شورش بعدی نیروی بیشتری طغیان میکند. هر آن ممکن است دیماه و آبان دیگری در ابعاه وسیعتر اتفاق بیفتد. اما تمام ماجرا برای ما کمونیستها و برای حزب ما تضمین سرنگونی موفقیت آمیز جمهوری اسلامی و تضمین آینده ای بهتر با قیام پایین است، قیام بردگان علیه برده داران، قیام پایین شهری ها علیه بالاشهری ها، قیام کارگران علیه سرمایه داران. تمام ماجرا برای ما این است اگر قیام میکنیم، پیروزمند باشد، اگر خون میدهیم، دشمن را شکست بدهیم. اگر به جنگ آخر دست میزنیم از پیش نیروی این جنگ را آماده کرده باشیم. دشمن چه حکام امروز و چه همپالگی هایشان در اپوزیسون در جنگ با ما هستند. شورش گرسنگان حق مردم است اما از یاد نبریم که ابعاد گرسنگی، خطر تحمیل یك استیصال به پایین و جنگ بی سازمان و خطر شکست را در مقابل ما میگذارد حتی اگر جمهوری اسلامی را سرنگون کرده باشیم.

سازمانیابی طبقه کارگر و ایجاد آمادگی برای عرض اندام متحد در مقابل جمهوری اسلامی، کار کمونیستهای این طبقه، کار حزب ما و هر جریان و جمع کمونیستی است که عمیقا افق انقلاب کارگری را در مقابل خود گذاشته و روی زمین واقعی بخشی از این جنبش است. کار کمونیستهایی است که تحولات آتی جامعه را به سیر خودبخودی اتفاقات نمیسپارد و امید واهی اینکه اگر اینها بروند همه چیز خوب خواهد شد را به مردم نمیدهند؛ کمونیستهایی که شبانه روز تلاش میکنند نیروی این سرنگونی حول رهبری طبقه کارگر و حزب کمونیستی آن متحد شود. ما در تجربه تاریخی خود هزاران بار شاهد عصیان و طغیان توده ای بوده ایم که همگی محق بوده است اما در فقدان سازمان و رهبری سیاسی جدی و روشن، در فقدان افق کارگری و کمونیستی، یا شکست خورده اند یا در فردای آن، بخش دیگری از بورژوازی صاحب قدرت شده است.

این دوره طبقه کارگر ایران شاهد اعتصابات و اعتراضات مهمی بود که به آن اشاره کردیم. اعتراضات دوره آتی قطعا بطور برجسته تر بر محور نان و تامین دارو و درمان و سرپناه اکثریت عظیم جامعه در مقابل بورژازی ایران و سگهای هارش در حاکمیت میچرخد. جنگ بر سر معیشت و رفاه همین امروز در سراسر جامعه در جریان است. آیا میتوانیم مبارزه برای بیرون آوردن جامعه از زیر خطر گرسنگی را سازمان دهیم؟ آیا کمونیستها در این جامعه میتوانند منشا هدایت مبارزات و مطالبات اساسی و حیاتی، در میان پرولتاریای صنعتی ایران، در میان کارگر شاغل و بیکار و در محلات کارگرنشین ایران باشند و جامعه را در مقابل فقر بسیج كنند. آیا میتوانیم در مقابل تعرض وسیع بورژوازی هار و جمهوری اسلامی اش به سفره خالی کارگران و اقشار پایین سد ببندیم؟ آیا مبارزات این دوره میتواند توسط کمونیستها و با نقشه و دخالت مستقیم ما سازمانیافته و آگاهانه پیش برود و توده وسیع کارگران در ایران و محرومین را در صفی متحد در این جدال هدایت کنیم.؟ اینها آن سوالات جدی است كه در مقابل ما است، در مقابل حزب حکمتیست (خط رسمی)، در مقابل همه شخصیتها و فعالین کمونیست از کارخانه تا صف کارگر بیكار و تا محلات کارگری و حتی تا مراکز تحصیلی است.

جامعه منتظر ما نخواهد ماند و سیر تحولات بدون دخالت آگاهانه ما کمونیستها پیش میرود، اما این پیش رفتن به معنای یک سرسوزن تحول مثبت به نفع طبقه ما نخواهد بود و دیگران سیر تحولات را رقم میزنند. زمینه برای دخالت کمونیستها علیرغم موانع زیاد، آماده است. جامعه ایران با یک طبقه کارگر بزرگ و انقلاب دیده، با بخش پرولتری جدی و مهم، با اعتبار کمونیسم و خوشنامی آن، با وجود هزاران کمونیست واقعی و کارگری در صفوف کارگران، در میان معلم و زن برابری طلب و در مراکز تحصیلی و... حق دارد و میتواند پرچمدار انقلاب خود، انقلاب کارگری در این جامعه شود و تحولی عظیم را در تاریخ بشر رقم بزند. میدانیم این راه هموار نیست و مسیری پر جدال و جنگ را در خود دارد که باید نیرویش را در دل همین جنگ امروز آماده و متحد کرد. این جنگ امروز در جریان است، جنگ علیه گرسنگی و مرگ بر اثر آن، جنگ علیه توحش و بربریت و حرص و ولع سیری ناپذیر بورژوازی ایران. امروز باید در مقابل این توحش سد بست. این وظیفه تاریخی بزرگ بر دوش ما، بر دوش حزب ما، بر دوش همه کمونیستهای راستین است که روی زمین واقعی برای اتحاد و سازمان خود و توده کارگران میکوشند. همه کسانی که میدانند و صحنه این تحولات و جنگها و موانع را برسمیت میشناسند و تصمیم دارند پیروز شوند. این جنگ مقدس است و اما تنها با سازمان و با تامین نیروی آن، با افق و سیاست روشن ممکن است.

اینجا در مورد چپ ایران یا آن چیزی که به عنوان جریانات و احزاب و سازمانهای چپ هستند فقط چند نکته را خاطر نشان کنم. این چپ مستقل از پرچم و شعارها و ادعاهایش، شاخه های مختلف ناسیونالیسم چپ ایرانند. هیچ افق مستقل و پرچم مستقلی ندارند. اینها در حواشی این دو جریان اصلی اپوزیسیون راست و کمونیستهای طبقه کارگرخواهند ماند و با توجه به سیر اوضاع دگردیسی های زیادی میتواند در میان آنها اتفاق بیفتد. اما ماهیتا و بر اساس حقایق اجتماعی و نقش و سیاست و پراتیک تا کنونی آنان، اسلامی ناسیونالیستها مختلف چپ ایران مربوط اند. با هر تحولی در هر گوشه این جامعه دم خروس ناسیونالیسم از نوع ایرانی تا ناسیونالیسم ترک و کرد و... از زیر عبای بخشی از آن بیرون میزند. تا جایی که به ما مربوط میشود این چپ جز خاک پاشیدن به چشم کارگر و دور کردنش از کمونیسم و البته به نام چپ و حتی به نام کمونیسم، نقشی نداشته است. بعضی از آنان رسما قومی و فدرالیستچی هستند و بعضی با بخش ناراضی جنبش اسلامی هنوز مام وطن و رشد صنعت و تکنیک ملی و بدور از سلطه امپریالیسم غرب را دنبال میكنند. بخش دیگری از آنها افق و استراتژی خود را خدمت به "ملت" خود نام گذاشته اند و بخشی هم عملا و رسما رگه ای از ناسیوانلیسم ایرانی و ضد اسلامی و پرو غربند. برای طبقه کارگر از این چپ ناسیونالیست، آبی گرم نمیشود. بهشت موعد این جریانات سرابی بیش نیست و انقلاب مد نظر آنها در چهارچوب انواع انقلابات مخملی و سبز و ... فرا تر نمیرود و کارگران را بعنوان پیاده نظام جنگ خود میخواهند و سنگ دفاع از طبقه ما را به سینه میزنند. خلاصی از این چپ غیر كارگری و فاصله گرفتن از آن و نشان دادن چهر ریاکارانه ناسیونالیستهای چپ زیر پرچمهای رنگین و شعارهای بی محتوا ، مسیر ما را هموارتر خواهد کرد.

ما میتوانیم

ما کمونیستهای طبقه کارگر میتوانیم و شانس داریم تحولات این دوره را به نفع جنبش خود رقم بزنیم. تنها جواب واقعی به رهایی انسانی از گرسنگی را ما داریم و جنبش ما دارد. تنها جنبش کارگری و کمونیستی خواهان پایان فقر و گرسنگی با یک رهایی سوسیالیستی است. ما نیرویش را داریم، تجربه اش را داریم و هزاران بار جنگیده ایم و زمین خورده ایم و بلند شده ایم. ما اگر صاحب سازمان شویم تانک و توپ و ارتش و سپاهشان را زمین گیر میکنیم. فرزندان خود را از پادگانها بیرون میکشیم و پادگانها را خالی یا تسخیر میکنیم. هزاران کمونیست در این جامعه، در همه مراکز صنعتی مهم، در همه مراکز ارتباطی، بهداشتی، غذایی و.. موجودند که میتوانند و باید به محمل اتحاد در محل تبدیل شوند. طبقه کارگر ایران از دل اعتصابات همین دوره چند ساله دنیایی تجربه کسب کرده است. به اعتصاب کارگران بافق، چادرملو، نفت و پتروشیمی ها، ترانسپورت و آذر آب و هپکو و ماشین سازی ها در همین یک دهه اخیر نگاه کنید. به تجربه کارگران هفت تپه که با ٥ هزار نفر، متحد به همراه خانواده های خود یک حاکمیت را چلنج کردند، نگاه کنید؛ الگویی که باید تعمیم داد و از آن باید یاد گرفت. ما میتوانیم به شرطی که به عنوان صاحبان جامعه خود را در قبال این اوضاع مسئول و جوابگو بدانیم. این خود ما هستیم که باید راه پیشروی انقلاب خود را هموار کنیم نه کسی دیگر. سیر خودبخودی اوضاع و اعتراضات به هر جا برود، ما کارگر و برده مزد خواهیم ماند حتی اگر جمهوری اسلامی هم کنار برود.

بی تردید وظایف سنگینی بر دوش همه ما است. حزب حکمتیست (خط رسمی) وظیفه سنگینی بر دوش دارد و میتواند و باید بدرخشد و نقش ویژه ای ایفا کند. اما جریان ما و جنبش کمونیستی کارگری ایران، کمونیستهای این جامعه بسیار وسیعتر و فراتر از حزب ما هستند. کل این صف باید نقشی دیگر برای خود بگذارد و میتواند بگذارد. آنهایی که ما را نصیحت میکنند که هنوز زود است، دوستان ما نیستند. هر محفل و جمع بورژوا و ناسیونالیست، قومی و مرتجع که جمع شده اند دم از صاحبان آینده جامعه میزنند. اما صاحبان اصلی جامعه ما هستیم و این ما باید سازمان پیدا کند. ما زور و توانش را داریم به شرطی که سازمان پیدا کنیم. امروز و در دل اوضاع کنونی هر جا کارگران در مراکز کارگری برای دفاع از نان شب خود متحد شدند، هرجا کمونیستهای این طبقه مبشر این اتحاد شدند، در هر محله کارگری نشین اگر عده ای کمونیست، منشا اتحادی شدند و نگذاشتند کودکی از فقر و بی دارویی جان بدهد، ما قدمی بزرگ به جلو برداشته ایم. نباید کسی در این دوره از گرسنگی بمیرد و ما هر جا هستیم باید برای دفاع از جان انسانها، گرسنگان، کارگران و محرومین را در اشکال مختلف متحد کنیم و دست همدیگر را بگیریم و بتوانیم با زور خود لقمه نان شب را از حلقوم دژخیمان، از کارفرما تا دولت و حاکمین بیرون آوریم. این کار ممکن است و از همینجا باید شروع کرد.

حزب ما بخش متشكل از این جنبش عظیم است، بخش متحزب آن و حزب این جنبش است. این حزب متعلق به این جنبش و حزب رهبران و فعالین کمونیست این جنبش بزرگ است که اگر تکان بخورد و نیروی خود را متحد کند، کار هر دولت تا دندان مسلحی را تمام میکند و جامعه را آزاد میكند. این حزب متعلق به همه کمونیستها از کارخانه و مراکز کاری تا محلات و مراکز تحصیلی است. این حزب را باید بدست گرفت. صاحبان و فعالین واقعی این حزب در جامعه و در صفوف طبقه کارگر باید این اوضاع را با دقت رصد کنند و به حزب خودشان بپیوندند و آن را بدست بگیرند. ما میتوانیم پیروز شویم و کمونیسم و رهایی سوسیالیستی تنها جواب واقعی و عملی برای پایان دادن به عمر جمهوری اسلامی و برای رهایی کل جامعه از استبداد، ناامنی، فقر و استثمار است. ما در این فرصت و در این اوضاع باید و میتوانیم قدمهای بزرگی برداریم و فرصت را از دست ندهیم و جامعه را نجات دهیم.

* این متن براساس بحثی که در پلنوم ٤٨ حزب توسط نویسنده ارائه شده تنظیم شده است.