جنگ و کشمکش بر سر حق حاکمیت بر قره باغ توسط دولتهای آذربایجان و ارمنستان، در روزهای اخیر یک بار دیگر اوج گرفته است. درگیری در این منطقه و حملات توپخانه ای و صف آرایی که به نام حق حاکمیت طرفین بر ساکنین قره باغ در جریان است، علاوه بر به جای گذاشتن صدها کشته از طرفین و مردم منطقه، موجی از آوارگی، ناامنی و خانه خرابی را برای ساکنین قره باغ به جای گذاشته و آنها را با سرنوشتی نامعلوم مواجه کرده است. دخالت دولتهای مختلف در این جدال و ابرازوجودهای مختلف جریانات و گروههای نامسئول، شبه فاشیستی، ناسیونالیستی و مذهبی حول این ماجرا، نه تنها کمکی به حل مسئله نکرده است، بلکه و بعلاوه مسئله را بیش از پیش پیچیده و نفاق و نفرت قومی و بخشا مذهبی را افزایش داده است.

نزاع بر سر حق حاکمیت بر منطقه قره باغ دیرزمانی است که میان حاکمین بر آذربایجان و ارمنستان در جریان است. این کشمکش مطلقا کشمش مردم منتصب به ارمنی یا آذری نیست. مردم این منطقه سالیان درازی با هم زندگی کرده و در کنار هم زیسته اند. مسئله ملی و نفاقی ملی و تاریخی که مبنای کشمکش دهه های اخیر بوده باشد، وجود نداشته است. اما امروز تلاش برای زنده کردن تعلقات ملی و زبانی و تبدیل آن به یک کشمکش قومی و کشیدن جنگ به خانه های مردم این منطقه تحت نام "ارمنی" و "آذری"، توسط دولتهای مرتجع مهندسی میشود. این کشمکش بدنبال از هم پاشیدن شوروی سابق و شکل گیری کشورهای مختلف، به اوج خود رسید، شکل گیری کشورهایی که مردم آن قبلتر زیر یک چتر عمومی اتحاد جماهیر شوری و به عنوان یک مملکت واحد  زندگی میکردند. شکست شوروی سابق و پیروزی بازار به رهبری آمریکا، شکل گیری کشورهای جدیدی در شوروی قدیم بر متن تحولات این دوره، به ناگاه و همراه خود، جنبشهای ارتجاعی، عقب مانده و ناسیونالیستی در منطقه را زنده کرد. جنبشهایی که به نام دمکراسی، پایان کمونیسم و دوره "آزادی ملتها" و حق "استقلال ملی" با پرچمهای قومی و ناسیونالیستی، با عروج گروههای عقب مانده قومی و مذهبی و با راه انداختن جنگهای ارتجاعی و قرار دادن مردم محروم و همسرنوشت در مقابل هم، با تراشیدن هویتهای کاذب قومی و حتی مذهبی، تلاش کردند به دولتها و کشورهای جدیدی شکل دهند و خط و مرز و دامنه اقتدار و حاکمیت خود را ، گسترش دهند. این ماجرا که در دوره ای پرتحول در سطح جهان عقب گردی جدی را به جهانیان تحمیل کرد، دوره ای جدید از جدال میان دولتهای ارتجاعی را دامن زد که قربانیان آن تا کنون میلیونها انسان بوده است.

حق حاکمیت بر منطقه قره باغ در دل چنین تحولاتی جایگاه برجسته تری پیدا کرد و حول آن علاوه بر تلاش برای نفاق افکندن میان مردم این منطقه به نام ارمنی و ترک، با سازماندهی دستجات جانی و آدمکش و فرقه های ناسیونالیستی، فاشیستی و عقب مانده سعی کردند به جنگ و خونریزی خانه به خانه میان مردم شکل دهند. جنگهای مکرر و زدو خوردهای تا کنونی ادامه تلاش دو دولت حاکم بر ارمنستان و آذربایجان برای الحاق این منطقه به حاکمیت خود است. در این میان آنچه پشیزی ارزش ندارد، زندگی و هستی مردمی است که در این منطقه زندگی میکنند. مردم زحمتکشی که سالها بدون کمترین تنشی در آرامش با هم زندگی میکردند، مردمی که نه مذهب و نه هویت ملی را شاخص هم سرنوشتی خود نمی دانستند.

در کشمکش و جنگ امروز بر سر آینده قره باغ، دولت فاشیستی اردوغان یک پای جدی دامن زدن به تنش و جنگ است. سخنان اخیر اردوغان و ادعاهای او مبنی بر حق حاکمیت "ترکها" بر قره باغ و اعلام اینکه خاتمه جنگ زمانی ممکن است که ارمنستان دست از سر این منطقه بردارد و حق حاکمیت آذربایجان را برسمیت بشناسد، همراه با اعلام پشتیبانی کامل خود از آذربایجان و بعلاوه شرکت مستقیم در جنگ کنونی، ارسال جنگجویان گروههای اسلامی و آدمکش متحد خود از سوریه و لیبی به باکو و پرداخت ماهانه ١٥٠٠ دلار به هر جنگجو، دعوای قره باغ را وارد فازی دیگر کرده است. مستقل ازعربده کشی های این دوره دولت اردوغان، تلاش برای لشکر کشی به لیبی، سوریه، کردستان عراق و استقرار در این مناطق، دخالت مستقیم ترکیه در جنگ قره باغ، ادعای خاک قره باغ به عنوان سرزمین "ترکها" و دمیدن در شیپور ناسیونال فاشیستی، دست زدن به تحرکات قومی و ارتجاعی، بطور قطع دامنه جنگ و سرانجام آنرا با پیچیدگی های جدی روبرو کرده است.

جنگ قره باغ نه بر سر آینده و سعادت مردم آن، نه بر سر تضمین حقوق شهروندی برابری و یا رفع ستم ملی بر مردم "آذری" یا "ارمنی" در این منطقه، که اساسا و تنها محملی برای حل اختلافات قدرتهای منطقه ای است. برعکس تمام بازیگران این جنگ از دول آذربایجان و ارمنستان تا ترکیه و روسیه و ایران و .... با پرچمهای قومی خود، عملا یک تقابل ملی و ایجاد یک معضل ملی در این منطقه، ایجاد دشمنی کور و عقب مانده بر اساس قومیت و مذهب، تبدیل کارگران و مردم زحمتکش و همسرنوشت قره باغ، به دشمن هم، را مهندسی میکنند.

مردم قره باغ سالها پیش در یک رای گیری همگانی به ماندن در چارچوب ارمنستان رای داده اند، رایی که نه دول منطقه، نه دول جهانی و نه سازمان ملل آنرا به رسمیت نشناختند. عدم قبول این خواست رسما و علنا سلب اراده مردم قره باغ در تعیین سرنوشت و آینده شان است. حکم تعلق تاریخی قره باغ به آذربایجان دلیل کافی برای الحاق اجباری آن به کشور نیست. این حکمی ارتجاعی است که امروز از سازمان ملل تا خامنه ای و جمهوری اسلامی نماینده آنند. سرنوشت هیچ کسی، بدلیل منتسب شده به قوم، ملیت و مذهبی نباید در دست قدرتهای ارتجاعی مدعی نماینده آنان، باشد و زندگی و سعادت مردم هیچ جغرافیایی ملک طلق هیچ "سرزمین" و حاکمیتی نیستند. کسی که خواهان تغییر رای مردم قره باغ است باید یکبار دیگر به دور از جنگ و کشمکش و فضای ارعاب از مردم این منطقه مستقل از هر نوع تعلق قومی و مذهبی و زیر نظر نهادهای ذیصلاح نظر خواهی کند.

جنگ قره باغ کمترین ربطی به حق مردم قره باغ در تعیین سرنوشت و آینده خود ندارد. این جنگی برای به نابودی کشیدن زندگی آنان، جنگی برای منافع سیاسی قدرتهای ارتجاعی منطقه است.  در چنین شرایطی و مستقل از نتیجه این همه پرسی، تعهد به تضمین حقوق شهروندی آنها و رفع هر نوع تبعیض بر اساس ملیت و مذهب، یک ضرورت جدی است.

قره باغ و تحرکات ناسیونالیستی در ایران

کشمکش در این منطقه و تحریکات ناسیونالیستی دولت آذربایجان، دخالت ترکیه و بلند کردن پرچم پان ترکیسم و تبلیغات وسیع ناسیونالیستی، همزمان در ایران تحرکاتی هر چند محدود و اما بشدت عقب مانده و قوم پرستانه را بدنبال داشت. گروهها و عناصر شبه فاشیستی در بعضی از شهرهای شمال غربی ایران و حتی در تهران، با شعارهای "مرگ بر ارمنی" و "مرگ بر فارس و کرد"، دست به تحریک احساسات عقب مانده مردم زدند. همراه با این تحرک ارتجاعی عده ای از عوامل و مسئولین جمهوری اسلامی همراه بسیج دانشجویی و ... نیز با پرچم ضرورت دفاع از "امت مسلمان آذربایجانی"، در کنار گروههای فاشیستی دست به اشاعه دشمنی و نفرت مذهبی میزنند.

بی تردید این تحرکات و محرکین و عوامل آن باید افشا و منزوی شوند. این تحرکات ارتجاعی و قوم پرستانه و باد زدن تعلقات مذهبی مردم، علیه هستی و زندگی مردم هم سرنوشت در قره باغ، در ارمنستان و آذربایجان و در خود ایران است. بیش از سه سال است که جامعه ایران به میدان یک حرکت آزادیخوهانه در دفاع از حقوق حقه کارگران و مردم محروم برای تامین جامعه ای برابر و مرفه و آزاد تبدیل شده است. بیش از سه سال است از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب ایران صدای طبقه کارگر و مردم محروم، صدای زنان و جوانان آزادیخواه و صدای آنها در ضرورت اتحاد علیه استثمار و بردگی وعلیه حاکمین مرتجع بلند شده و هویتهای کاذب قومی و مذهبی و جریانات حامی آنها را به حاشیه رانده است. تحرکات و تحریکات قومی و مذهبی در مورد قره باغ، مستقل از ماهیت ضد انسانی آن، تلاش در عقب راندن این جنبش آزادیخواهانه، در خدمت جمهوری اسلامی و علیه مردم محروم است.

اگر چه جمهوری اسلامی در کشمکش قره باغ مستقل از ابراز نظر عناصر و افردا آن، بنا به مصالح منطقه ای خود، موضعی میانه گرفته و همراه برخی از کشورها، منجمله روسیه و کشورهای اروپایی و...، خواهان آتش بس فوری شده است، اما قطعا دامن زدن به نفاق قومی و مذهبی در ایران، در شرایطی که بحران سیاسی و اقتصادی دامن جمهوری اسلامی را گرفته و خطر خیزشهایی عمیقتر و گسترده تر از دیماه و آبانماه و اعتراضات و اعتصابات کارگری، ادامه حیات حاکمیت را تهدید میکند، خدمت بزرگی به حفظ این حاکمیت است.

بستر مشترک چپ و راست در جنگ قره باغ

در دل جنگ در قره باغ طیفی از ناسیونالیستهای چپ و راست ایرانی ابراز نظر کرده اند، طیفی  با پرچمهای سیاسی مختلف، از مدعیان سوسیالیسم تا دمکراسی طلبان و جریانات قومی ترک! در میان این طیف از جریان قومی "جنبش فدرال- دمکرات آذربایجان"، تا حزب اکثریت (حزب چپ ایران- فدائیان خلق)، از جبهه ملی تا طیف راه کارگرو جمعی به نام  "چپهای آذربایجان"، ابراز نظر کرده اند. بستر مشترک کل این جبهه،  از قوم پرستان تا مدعیان چپ و عدالت و برابری، دفاع رسمی و علنی از ناسیونالیسم ترک و در حقیقت از "تعلق خاک قره باغ به آذربایجان" است. برخی به نام دفاع از تصمیمات سازمان ملل که بر اساس آن حق حاکمیت آذربایجان بر قره باغ برسمیت شناخته شده است و برخی مستقیما به عنوان دفاع از "حقوق آذری ها" و تعلق خاک قره باغ به آنها، به میدان آمده اند. چپ ترین این طیف به ناسیونال فاشیست گروههای قومی و افراطی گری آنها و شعار مرگ بر ارمنی و فارس و کرد اعتراض کرده اند. جنگ در قره باغ  یکبار دیگر پرچم "خلقها" را در میان چپ ملی در ایران به اهتزاز در آورد.

معلوم نیست در دنیای که دو حاکمیت بورژوایی بر سر خاک قره باغ در جنگند، در قرن ٢١ که در ده کوره های دور افتاده هم مناسبات کاپیتالیستی بر همه چیز حاکم است و به دو صف طبقاتی کارگر و بورژوازی شکل داده است، دیگر مقوله خلقها و حق خلق و برادری این خلقها چه مقوله ای است. پرچم خلقها در دست چپ ملی ، صدای همان ناسیونالیسمی است که اعتراض به سهم بورژوازی خودی (متعلق به "ملیت" خود) از ثروت و سامان مملکت است. این همان ناسیونالیسم است که با پرچم رنگ و لعاب خورده چپ به میدان آمده است.

جنگ در قره باغ که فیل چپ ملی را یاد هندوستان (اتحاد خلقها) انداخته، یکبار دیگر چهره ملی و ناسیونالیستی این چپ و تصویر آن از جامعه طبقاتی را به نمایش گذاشت. در این تصور جامعه طبقاتی، صف کارگر و بورژوا به عنوان دشمنان طبقاتی همدیگر، مبارزه طبقاتی جاری در جامعه میان این دو طبقه اصلی، جایگاهی ندارد. مردم به کارگر و بورژوا با منافع متضاد تقسیم نمیشوند بلکه همه آحاد متعلق به یک "خلق" معین به نامهای خلق "ترک"، "کرد"، "لر"، "عرب" و.. هستند. در نتیجه وظیفه این احاد مستقل از اینکه کارگر هفت تپه است یا حکام بر آن، کارگر نفت و گاز و پتروشیمی و ایران خودرو است یا سرمایه داران حاکم و صاحبان این مراکز، باید حول پدیده "خلق خود" و در واقع "قوم" خود متحد شد. این طیف در دنیای واقعی نقش واعظین کلیساهای کاتولیک در سربازگیر از کارگر و زحمتکش جامعه برای سلاخی و گردن نهادن زیر گیوتین طبقه بورژوا و دولتهای آنها را دارند.

این جنگ علاوه بر این ظرفیت این چپ ملی در تبدیل شدن به سیاهی لشکر کشمکش قطبهای بورژوایی را به نمایش میگذارد. نگاه به جنگ در قره باغ از زاویه "حق ملل در تعیین سرنوشت"، قورت دادن صورت مسئله کاذب و قومی ناسیونالیستهای ترک، به رسمیت شناختن حق حاکمیت اتوماتیک آذربایجان بر قره باغ مستقل از خواست و اراده مردمی که آنجا زندگی میکنند، عمق ناسیونالیسم را در این چپ و همزمان بی درایتی آن در تبدیل به نیروی یکی از قطبهای درگیر در این جنگ ارتجاعی است. جنگ در قره باغ، نه برای حل "ستم ملی بر مردم آذری" یا رفع هر تبعیض ملی و نه برای دادن حق تعیین سرنوشت به مردم این منطقه است. ندیدن این واقعیت و غرق شدن در دنیای قومی و "هویت ملی گمشده" خود، شرم از شعارهای ارتجاعی "همشهریان تبریزی" فقط و فقط دنیای واقعی این روشنفکران ناسیونالیست را نشان میدهد.

طبقه کارگر ایران و همه آزادیخوهان، همه کسانی که به حقوق خدشه ناپذیر انسانها، مستقل از هویتهای کاذب ملی، قومی و مذهبی، احترام میگذارند، باید در دل نزاع قره باغ دوستان و دشمنان واقعی خود را بشناسند.

جنگ در قره باغ، بمباران شهرها و کشتار مردم بیگناه باید فورا و بدون قیدو شرط متوقف شود. این جنگی ارتجاعی علیه مردم قره باغ، علیه زندگی، سعادت و حق آنان در تعیین سرنوشت و آینده خود است. توجیه کنندگان این جنگ، به نام دفاع از مردم "آذری"، "دفاع از حق حاکمیت" دولت آذربایجان یا دولت ارمنستان شرکای جرم این جنایت و این جنگ ارتجاعی اند.

٧ اکتبر ٢٠٢٠