اعلام خلع ید از اسد بیگی کارفرمای هفت تپه باعکس العملهای متفاوتی روبرو شد. این خبر موجی از شادی، احساس پیروزی، جشن و پایکوبی را در میان کارگران و خانواده های آنها برانگیخت. در این مناسبت ما شاهد سخنرانی نمایندگان هفت تپه و قدردانی آنها از اتحاد خود، از حامیان خود و از همه کارگران و مردمی بودیم که در این سالها در جریان اعتصاب و اعتراضات هفت تپه در کنارشان ایستادند. علاوه بر هفت تپه و مردم شوش، این خبر موجی از شادی را در جنبش کارگری ایران، در میان صف آزادیخواهان، در میان حامیان و متحدین هفت تپه به همراه داشت.

نفس این احساس و شور و شوق و موج شادی در هفت تپه و در میان طبقه کارگر که فضای سیاسی ایران را در این مدت به تسخیر خود درآورد، شعف انگیزاست. لحظات مختلف این ماجرا در هفت تپه و در میان خانواده های کارگران، در شوش و...، همراه پیامهای تبریک و سهیم شدن در شادی هفت تپه ای ها، قدردانی از استقامت کارگران و نمایندگان آنها و... از طرق مختلف به داستانی شیرین در میان کارگران و مردم آزادیخواه تبدیل شد و به همه خانه ها و محافل و جمعها رفت و به بحث و ارزیابی از جایگاه این پیروزی تبدیل شد. داستان اتحاد کارگری در هفت تپه، داستان پنج سال کشمکش در این مرکز، مراحل مختلف جدالی که در اعباد مختلف شب وروز ادامه داشت و در این دوران به یکی از مهمترین اتفاقات سیاسی جامعه تبدیل شد، یک بار دیگر در دل خلع ید از اسد بیگی، مرور شد و مورد توجه قرار گرفت.

این یک پیروزی بزرگ بود

خلع ید اسد بیگی یک پیروزی مهم برای هفت تپه و برای جنبش کارگری ایران و همه حامیان هفت تپه بود. ارزیابی از این پیروزی از دریچه تنگ خلع ید از یک کارفرما و واگذاری به دیگری یا دولت، در صمیمانه ترین حالت بسیار ساده لوحانه است. اسد بیگی در این ٥ سال فرمانده بورژوازی ایران و دولت جمهوری اسلامی در جنگی نابرابر با عدالتخواهی یک طبقه از دریچه کارگران هفت تپه و برای شکست و به زانو در آوردن آنها بود. دولت و مجلس و قوه قضائیه و بیت خامنه ای همراه با ارگانها و سازمانها و نمایندگان مختلف آنها، از وزارت اطلاعات تا نیروی انتظامی، از استاندار خوزستان تا امام جمعه و از خانه کارگر تا شورای اسلامی، از زندانبان و شکنجه گر تا بازجو و قضات و دستگاه تبلیغاتی آنها، در این جدال در کنار اسد بیگی و طرف حساب کارگران بودند. شکست و پیروزی هر طرفی در این دعوا شکست و پیروزی یک جبهه بود. پیروزی یا شکست هر طرفی در این جدال تاثیرات و عواقب سنگینی مثبت یا منفی را بر صفوف این جبهه به همراه میداشت. پیروزی هفت تپه در این جدال نابرابر، پیرزوی بازنشسته، معلم، دانشجو و زن و جوان معترض به فقر، معترض به فسا، معترض به خفقان و معترض به تعرض به کارگر بود. بیهوده نیست بازنشستگان در اولین تجمع اعتراضی خود پس از انتشار این خبر به کارگران هفت تپه تبریک میگویند! پیروزی هفت تپه اعتماد به نفس این صف را به قدرت خود بالا برد!

جایگاه و اهمیت این پیروزی را کارگران هفت تپه بهتر از هر کسی میدانند، اینرا خانواده های کارگری و فرزندان آنها با گوشت و استخوان احساس میکنند. این برای هر رهگذر بی غرضی که در این پنج سال پایش به شوش و خوزستان افتاده باشد، قابل فهم است. برای کسانی که در این ٥ سال در این جدال بوده اند، برای طبقه کارگر ایران که با چشمهان نگران لحظات و صحنه های این جنگ را نگاه کرده است، برای کسانی که دفاع از طبقه کارگر را ضربدر حسابگری های کاسبکارانه و حقیر سیاسی نمیکنند، درک این ماجرا و اهمیت این پیروزی بسیار روشن است. این حقیقت و اهمیت آن در شادی یک طبقه و در راس آن شادی کارگران هفت تپه و خانواده های آنان نمایان است. حساب کسانی که چشم دیدن این حقایق را ندارند و تصمیم گرفته اند هر پیروزی کارگر هفت تپه و نمایندگان صالح آنها را به بهانه های کودکانه و با حساب دخل و خرج سیاسی محفل و فرقه خود حقیرانه به سخره بگیرند، از دلسوزان واقعی طبقه کارگر جدا است.

در این پنج سال اسد بیگی سردار سپاه بورژوای ایران و حکومتش برای شکست کارگرانی بود که "پا را از گلیم خود درازتر کرده بودند"، کارگرانی که علیه استثمار و بردگی و اجحافات زبانشان "دراز"، توقعشان بالا و "یاغی" شده بودند. او فرمانده به شکست کشاندن کسانی است که پرچم عدالتخواهی کارگری را در ایرانی بلند کردند که در آن بریدن زبان و شلاق زدن بر پیکر کارگر حق طلب عین قانون مملکت است. کارگرانی که "جسارت" کرده و در مقابل خدای سرمایه در هفت تپه و شوش اعلام کردند، هفت تپه مال ما است و اسد بیگی یک انگل است. کارگرانی که ابهت حاکمیت بورژوا اسلامی ایران و تقدس آن را شکسته و گفتند ستم و بی حقوقی بیش از این را تحمل نخواهند کرد و سیستم فاسد و ضد کارگری در این مرکز باید جایش را به اداره هفت تپه توسط خود کارگران بدهد. کارگرانی که متحد وارد جنگ شدند و متحد همه توطئه ها، دسیسه ها، پرونده سازی ها، تهدید ها، لشکر کشی ها، فتواها و ... را خنثی کردند. کارگرانی که نماینده آنها با صدای بلند علیه مسئول وزارات اطلاعات اعلام میکرد که ایشان غلط میکند تلفن شخصی او و همکارانش را کنترل میکند! کارگرانی که اعلام کردند پشت رهبران واقعی خود را خالی نخواهند کرد و خالی نکردند. کارگرانی که اعلام کردند ناسیونالیستها و قوم پترستان ضد کارگر خودشان را به ما نچسبانند و بر تعلق خود به یک طبقه واحد با منافع مشترک تاکید کردند. کارگرانی که همراه کارگر فولاد، هپکو، آذر آب، شرکت واحد و... دست در دست هم گذاشتند و از هم حمایت کردند. کارگرانی که جامعه کارگری و آزادیخواهان در طول این پنج سال به اشکال مختلف از آنها حمایت کردند، آنها را نماینده خود دانستند، به وجودشان افتخار کردند و برای پیروزی آنها روزشماری کردند و کوشیدند و هزینه دادند.

اسد بیگی خدای سرمایه در خوزستان بود. او نماینده دولت و مجلس و قوه قضائیه و عوامل آنها در منطقه بود، حکم میداد و با حکم او زندان و اخراج و قطع نان شب کودکان هفت تپه، تهدید و آدم ربایی و شلاق بر پیکر کارگر حق طلب، آتش زدن به خانه فعال کارگری و...، اجرا میشد و کسی هم جوابگو نبود. به این اعتبار خلع ید اسد بیگی پدیده کوچکی نبود! برای اولین بار در تاریخ سیاسی ایران کارگران یک مرکز تولیدی، کارفرما را به زانو در آوردند و حاکمیت را مجبور کردند این شکست را رسما بپذیرد و تایید کند. کوچک کردن این ماجرا توسط عده ای که چشم دیدن این پیروزی، چشم دیدن ایستادگی هفت تپه، اراده متحد کارگری در این مرکز، چشم دیدن بالا رفتن اتحاد کارگری و اعتبار و اتوریته رهبران آنرا از جمله در نتیجه این پیروزی ندارند، پدیده ای دیگر است.

اکنون و بعد از این ماجرا، عده ای از طرفداران همان سیستم، از طرفداران اسد بیگی های ایران، تلاش میکنند پیروزی کارگران هفت تپه را "بخشش و سخاوتمندی" خود نام بگذارند، میخواهند دامنه پیروزی کارگران را محدود وکمرنگ، و شکست و عقب نشینی های مکرر خود را زیر فرش کنند. میخواهند احساس پیروزی هفت تپه و جامعه را به جیب خود بریزند و از آن برای خود اعتبار نداشته بخرند. اینها همانهایی هستند که چندین سال قبل در دل اعتصاب بزرگ معدن بافق به همین تاکتیک متوصل شدند و تلاش کردند دستاوردهای کارگران بافق را به جیب بیت رهبری بریزند. اینها از خود اسد بیگی ضد کارگر ترند. چهره کریه و ضد کارگری اینها برای کارگران هفت تپه از اسد بیگی عریانتر است. کارگر هفت تپه فریب این فریب کاران و شرلاتانها را نمیخورند. اینها حامی و پشتیبان صدها اسد بیگی و سیستم و قانونی هستند که حاکمیت اسد بیگی ها را خط قرمز نظام و مقدس میدانند. اینها همان شکنجه گر و جاسوس و مواجب بگیرانی اند که خرجشان از طریق توطئه و کارگر ستیزی تامین میشود. برای کارگر هفت تپه و همه کارگران ایران، هر دو جناح در حاکمیت در مقابل کارگران یک صف واحد و دشمنان قسم خورده این طبقه و جنایتکارند. کارگر هفت تپه فریب این لاشخورها را نمیخورد و راه هرنوع استفاده جناحی از پیروزی خود را بر آنها می بندند. این را نمایندگانشان بارها با صدای رسا اعلام کرده اند!

موقعیت جدید کارگر هفت تپه!

اسد بیگی خلع ید شد و قطعا کارگران هفت تپه همچنانکه خود اذعان میکنند، به همه مطالبات خود نرسیده اند. آنها برای رفاه و رسیدن به بسیاری از مطالبات خود هنوز هم در جنگند. آنها میدانند واگذاری هفت تپه به هر فرد و دولتی، هنوز ماندگاری زنجیر بردگی به پای کارگر هفت تپه و کسب سود از گرده آنها و با عرق و خون و جان کندن کارگران در خدمت سرمایه است. هنوز بسیاری از مطالبات کارگری از بازگشت به کار کارگران اخراجی، تا بستن همه پرونده های امنیتی برای کارگران، تا پرداخت سروقت حقوق و پایان قرار دادهای سفید امضا و کوتاه مدت و....سر جای خود مانده است. این را کارگران هفت تپه میدانند و هزار بار گفته و تاکید کرده اند. اما یک چیز عوض شده است! کارفرمای بعدی از هر نوع دولتی یا خصوصی باید بداند با کارگرانی طرف است که پوزه اسد بیگی و حامیان او، هیئت حاکمه، را به خاک مالیده اند. باید بداند اینجا هفت تپه است و با پنج هزار کارگر متحد و خانواده هایشان که به نور چشم طبقه کارگر تبدیل شده و در قلب دهها میلیون انسان شریف جامعه جای دارند، طرف است. باید دست و پای خود را جمع کند و بداند که زبان درازی علیه کارگران برایش خرج دارد.

کارگر هفت تپه بعد از این ماجرا احساس پیروزی در رگ و خونش رفته است و اهمیت اتحاد کارگری را در جنگی رودررو و چندین ساله آموخته است. آموخته است که تنها ابزار او در جدال با سرمایه داران و دولتشان قدرت متحد است و به این قدرت ایمان آورده است. کارگرانی که میدانند در این جنگ برای رفاه و آزادی، برای برابری و جامعه ای انسانی، تنها میتوانند به هم طبقه ای های خود و به محرومان جامعه اتکا کنند و مزه این اتحاد را در این جنگ چشیده اند. کودکان کارگران هفت تپه حق دارند احساس غرور، احساس قدرت، احساس افتخار و پیروزی کنند و به پداران و مادران هفت تپه ای خود تبریک بگویند. نامه فاطمه چشم خاور دختر بچه بسیار نازنین هفت تپه و تبریک این پیروزی به اسماعیل بخشی و محمد خنیفر بیان این حقیقت بزرگ و ارزشمند است. همین حقیقت به کارگر هفت تپه قوت قلب داده است، اعتماد به نفس بخشیده است و همه آنها را چون فولاد آبدیده کرده است و به هم تنیده است. کارگر متشکل و آگاه شکست پذیر نیست و این را این بخش از طبقه کارگر ثابت کردند و به رفقای خود نشان دادند. افسار کردن اسد بیگی به این اعتبار کنار گذاشتن یک کارفرما نبود بلکه پیروزی در یک جدال بزرگ بود و خلع ید اسد بیگی تائید پیروزی کارگران و شکست جبهه مقابل بود. امروز این عزیزان بر سکوی پیروزی در این جدال ایستاده اند تا قدمهای بعدی را استوار و متحد تر بردارند. امروز کارگر هفت تپه از اعتبار بیشتری برخوردار است. نمایندگان آنها اعتبار بیشتری کسب کرده اند، این پیروزی امید در طبقه کارگر را افزایش داده است و تجربه هفت تپه به الگوی ارزشمندی تبدیل شده است. این دستاوردی جدی برای طبقه کارگر ایران است. این پیروزی یک طبقه است. طبقه کارگر حق دارد این پیروزی را جشن بگیرد، این دستاورد را ارزشمند بداند تا بتواند برای ادامه راه در موقعیت بهتری و بر سکویی جدی تر بایستند. این یک گام به پیش بود! زنده با کارگران هفت تپه!

١٠ می ٢٠٢١